- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت امام جواد علیهالسلام
چـشـمان او طلوع هـزاران سپـیده بود هرگز زمانه دست رد از او نـدیده بود از این و آن سـراغ نشانـیش می گرفت هر کس که از کـرامت آقا شـنـیـده بود بـاب الـمـراد خـانـۀ او مـنـتـهای جــود او را خــدا شـبـیـه خودش آفـریـده بود حیف از جوانیش که جوانمرگ می شود یک زن بساط قتل در آن خانه چیده بود افـتـاده بـر دلــم که دگـر رفـتـنی شــده ازبسکه زهر بال و پرش را تکیده بود از لابـلای خاطره ها پر کـشـید و رفت پای سـری که بر روی نی آرمـیده بود لب های کـربـلائـیـش از هُـرم تـشـنگی با هر نفـس نفـس که بـریـده بریـده بود
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
کسی خـبـر نشد از غـربت نهـانی من نـیـامـده به سـرم بـهـر هـمـزبـانی من فقـط غـریب مدیـنـه غــم مــرا فـهـمـد که همسرم شده در خانه خصم جانی من کجایی ای پدرم؟ حال و روز من بـینی کـمی تو گـریـه کنی بهـر ناتـوانی من بـرای مـادرم آنـقــدر گـریـه کـردم تـا غــم جـوانی اش آمـد سـر جــوانی من بـیا و خـوب بـبـین کوچـۀ بـنـی هـاشـم به جـلـوه آمده در وقت قـد کمـانی من بیا و در رخ من روی مـادرت را بین کـبود گشته چو او روی ارغـوانی من سـلام بـر بــدن بـی سـر عــزیــز خـدا ســلام بـر تـن عــریـان سـیــد الـشهـدا
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
به زمین خوردی وآهت دل ما را سوزاند جگرت سوخت و این؛ قلب رضا را سوزاند پشت این حجره دربسته چه گفتی تو مگر که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند عـمر کوتاه تو پایان غـم انگـیزی داشت جـگـر تـو جـگـر ثـانـیـه هـا را سـوزانـد بی حـیا لحـظـه سخـتی که به تو آب نداد با چنین کار دل ارض و سما را سوزاند بسکه در فکر رخ حضرت زهرا بودی داغ آن صورت مجروح شما را سوزاند گرچه مثل پدرت سوختی از زهـر ولی مـجـتـبـائی شـدنـت آل عــبـا را سوزانـد طشت ها تا که به هم خورد خودت میدیدی خیزران روی لب خشک، حیا را سوزاند بعـد غارت شدن جـسـم غـریـبی دشمـن خـیمه های حرم کـرب و بلا را سوزاند
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
بـاز هـم زهـر شـده مـرهـم بی یـاورهـا بـاز هـم زخـم زدنـد بر جـگر مـادرهـا این چه رسمی ست که یک عده پرستوی غریب بنـشــیـنـنـد درون قــفــس هـمـسـرهـا؟ جای شکر است ندیده جگرش را در طشت باز هم شکـر نبـوده خـبر از خـواهرها این همه تشنگی و سوز عطش ارثش بود صحنۀ کرب و بلایی ست به پشت درها
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
افـتـاده ای بـه گـوشـه ای از آشـیـانـتـان گویا به لب رسیده در این بُرهه جانتان حـتّی مـیان خـانـۀ خـود هم غـریـبه ای یـعـنـی که بی سـتـاره بُـوَد آسـمـانـتــان بر روی خاک حجره تنت پیچ میخورد آری بُـریـده زهــر جـسـارت امـانـتـان بیهوده با نوای عطش دست و پا مزن یک قـطره آب هـم نـرسـد بر دهـانتان شکـر خـدا ز شـدّت مـستی کـسی نزد با چـوب خـیـزران به لب ارغـوانـتـان
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
لب تشنه بود، تشنۀ یك جـرعه آب بود مردی كه دردهای دلش بی حساب بود پا می كشید گوشۀ حجره به روی خاك پـروانـه وار غـرق تب و التـهـاب بود از بسكه شعلــه ور شده بود آتش دلـش حتی نفـس نفـس زدنـش هم عذاب بود یك جرعه آب نـذر امامـش كسی نكرد رفـع عــطش اگر چه کـمال ثـواب بود آخـر شبــیـه جـد غـریـبـش شهـیـد شـد آری دعـای خـسته دلان مستـجاب بود غـربت بـرای آل عـلـی تـازگی نداشت در آن دیـار كـشـتـن مظـلـوم بـاب بود امـا فـــدای بـی كــفــن دشـت كــربــلا آلالـه ای كه زخـم تنـش بی حـساب بود هم تیغ و نیزه خون تنش را مكیده بود هــــم داغــدیـدۀ شـــرر آفـــتـاب بــود
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
میان حجره غریبانه دست و پا می زد همان که روضه اش آتش به جان ما می زد میان اشهآد خود گـاه یا رضا می گفت و گــاه مــادر مــظلــومه را صـدا می زد تـمـام حـاجـت او انــتـقـام سـیـلی بـود از آن که مادرشان را به کـوچه ها می زد صدای نـالـۀ او: آه سـوخـتـم، جـگـرم شـراره هـا به دل حـضـرت رضـا می زد دلش گرفت برای کسی که در گـودال عـدو به پـیـکـر او نـیـزه بی هــوا می زد برای اینکـه نبـیـنـد دوبـاره این هـا را میان حجـره غـریـبـانه دست و پا می زد
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
بـابـا رضـا بیـا نـفـس آخـر من است سـوزان میان تب همۀ پیکـر من است تا آه می کـشـم ز لـبـم لالـه می چـکـد یک باغ سرخ رنگ به دور و برمن است آئــیـنـۀ جــوان کــبــود عــلــی شـدم چـشم انتـظار دیـدن من مادر من است خواهر نداشتم که کند گریه در غـمم قلب کـنیـزهای حـرم مضطر من است هرمرد درد خویش بگوید به همسرش غربت ببین که قاتل من همسر من است با یـاد کــام تــشــنـۀ آقـای بـی کـفـن خشکیده و ترک ترک این حنجرمن است
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
نيش و كنايه هاست كه از يار می خورم از دست يار زهر شرر بار می خورم اصلا به جنگ و نيزه و لشكر نياز نيست وقـتی ميـان خـانـه ز دلـدار می خورم اکنون زهمسری كه ز من جز صفا نديد چـوب كـدام تـنـدی رفـتـار می خورم؟ شعله شود بلند از اين زخـم بـر جـگـر تا آب از دو چـشـم گهـربار می خورم پهلـو شكـسته مـادر كـم سن و سال من ديگـر بيـا كه حسـرت ديدار می خورم
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
نشـسته خـاك سر دل، هـوا گرفته شده به عرش مجلس سوگ و عزا گرفته شده گلی ز گـلشن زهـرا دوباره پـرپـر شد شـبیـه حـال عــلـی حـال ما گـرفته شده تـنـی به حـجـرۀ خـاکـی کـبـود افـتـاده تـنی که تـاب از آن بـا بـلا گـرفـته شده به گوشۀ جگرش زهر جای خوش کرده اگر که طاقت از این دست و پا گرفته شده توان نمانده كه لب را به روی لب بزن که جـان ز پیکـر ابن الرضا گرفته شده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
تـویی اجـابـت سبــز دعـای خـاکی ها جــواب جـمـله یـا ربـنـــای خـاکی ها خــدا وجــود تـو را آفــریـد تا بـاشـی وجـود جـود خـدایـی بـرای خـاکی ها تـویـی تـو آیـنـۀ بـخـشـش خــداونـدی امام عـرش نـشـینان، خـدای خاکی ها فدای مرحمتت گرچه آسـمان هـسـتی ولی رسیده به گوشت صدای خاکی ها غروب کردی ومانده پس ازهزاران سال نشان پای تو بر چـشمه های خاکی ها سـتـاره زادۀ مـدفـون کـاظـمـین بگـو چه شد سـفـارش کـربـبـلای خاکی ها بـلـنـد مـرتـبـگی تو سـر به زیرم کرد میان دست کریـمـانـه ات اسـیـرم کرد مـیان حـجـرۀ در بـسـته ای ز پا افـتاد از آتـشی که به جـان گـل رضا افـتاد به پیش همسر بی مهر، به خویش می پیچید نـفـس به سیـنـه نیامد و از صدا افتاد همینکه تـشـنـگی او بُـریـد امانـش را به یاد روضه جـانـسـوز کـربلا افتاد کسی میان نفسهای آخرش می سوخت و لـرزه بـر دل ارکان کـبـریـا افـتـاد چقدر دور و برش چکمه پوش می آید بـمیــرم آیـۀ تـطـهـیـر زیـر پـا افـتـاد رسـیـد ضجه اهل حرم به گوش همه همینکه سر؛ سر و کارش به نیزه ها افتاد و دختری که فقط شعله های آهش ماند به گـوشواره غارت شده نگاهش ماند
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
پائـیزی است حال و هوای جوانی ات طوفان غم رسیده كه سازد خزانی ات تاثیر کرده زهـر به اعضای پـیکرت چون لاله ای نموده تو را ارغوانی ات در لحظه های آخـرت ای یاس فـاطمه بوی مدینه میرسد از روضه خوانی ات از بس که یاد پهلوی بشکسته بوده ای مـویت سپـید گشته به اوج جـوانی ات مثل حـسن اگر چه ندیدی تو گـفـته ای مادر؛ فدای صورت رنگین کمانی ات
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
در وجــود تــو جـــود را دیــدم جـلــوه هــای سـجــود را دیــدم تـشـنـه بـودم تو را صـدا زدم و مــهـــربــانـــی رود را دیــــدم در نـگــاه تـو فــصـــل بـــارانِ آســـمـــان کـــبـــود را دیـــــدم تــو جـــواد الائـــمــه ای حـتـی در نـــبــود تــو بـــود را دیــدم دست هایت سخاوت محض است با تو فـیـض شـهــود را دیــدم بـا نـگــاهـی به آســمــان بـلـنــد پـیـش پـــایت قــعــود را دیــدم حـضـرت عـشق دست جود خدا یـا عــلــی اکــبــر امــام رضـــا دل شکـسته، دعـا که می خواهد گـریـۀ بی صــدا که می خـواهد گریه کردن برای تو خوب است ور نه این گریه را که می خواهد؟ هر کـرم خـانـه ای که بـاز شـود لا اقـل یک گـدا که می خواهد؟ حــرمـت را خــدا به عـــالم داد تا بـبـیـنـد شـفـا که می خـواهد؟ از روی گـنـبـد تـو جـــار زدنـد فـیـض بی انتهـا که می خواهد؟ تـا زمـیــن، کـاظــمیــن را دارد جـنـت کـبـریـا که می خـواهـد؟ مــن گـــدای دخــیــل تـا ابــــدم راه بــاب الـــجـــواد را بـــلــدم چـشم هایت هـمین که تـر می شد خـون لـب هات بـیـشـتـر می شد هـمـسـرت هـم سـرت بـلا آورد هـم بـرای تـو درد سـر می شـد شک ندارم که استخوانت سوخت بـدنـت داشت شـعـله ور می شد کـاش جـای صـدای بی اثـــرت زهـر جانـسـوز بـی اثـر می شد صورتت روی خاک و در نظرت یـاد گـودال جــلـوه گـر مـی شـد شکرحق روی نی سر تو نرفت چکمه ای روی پیـکـر تو نرفت آسمانی به خاک و خون که تپید رنگ خون شد محاسن خورشید خــنــجـــری آمـد و زبـانــم لال سخـنش را چه ظـالـمـانه بـرید لاطـمات الـخـدود یک طرف و آن طرف شمر داشت می خندید بـعـد از آن ضـربه ی دوازدهـم بـدنــی مـثـل بــیـد می لــرزیــد خواهرش ناله زد ولیک چه سود خـنـجـر شـمـر کاش کهـنه نبود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
باز هـم قـافـیـه ها سـوز و نـوایی دارد در این خـانـه سـر شـوق گـدایـی دارد زائـرت تا به ابد مـحـو حـرم می مـاند دیدن صحن و سرای تو صـفـایی دارد صاحب جود و سـخا و کرمی آقا جان کـاظـمـیـنت به خدا حال و هوایی دارد از غـم غربت تو چشم پر از نم داریم هرکه محزون تو شد سوز وبکایی دارد العطش گفتی و قلب همه را سوزاندی فـرد تـشـنـه عـمـلاً سـوز صدایی دارد مثل جدت به تو هم آب ندادند، غریب روضه ات بوی خـوش کربـبلایی دارد
: امتیاز
|
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
درود بـر تـنِ عــریـان سـیــدالـشـهـدا سـلام بر لب عـطـشان سیــدالـشهدا ز نوک نیـزه شده ملک بی حدود خـدا پُــر از تــلاوت قــرآن سیــدالشهـدا زیــارت شب آدیـنـه اش گــرامی بـاد که هست فاطـمه مهـمان سید الشهدا عجب نه کز نفسـش معجز مسیح دمد کسی که هست ثنا خوان سید الشهدا به چشم خویش کنید التماس گریه کنید که هست فـاطمه گـریان سید الشهدا سلام خـلـق و سلام خــدای عز و جل به زخـم هـای فـراوان سـیـد الشـهـدا به گـیـسوان پـریشان فـاطـمه سوگـنـد که عـالم است پـریـشان سـید الشهدا نشان نیزه وشمشیر و تیر وخنجر وسنگ بـهـشت لالـه و ریـحـان سید الشهـدا یقین کنید همان چوب خیزران میگفت سـلام بـر لـب و دنـدان سید الشهـدا زهی کـرم که ز آغـاز، نخـل میثم را رقــم زدنـد بـه دیــوان سـید الشهـدا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول کامـدم دسـتـور تـا آخـر گرفتم بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی سبقت ازمشک و گلاب ونافه عـنبر گرفتم عـالـم ذر ذره ای از خاک پای حـضرتش از برای افـتـخـار از حضرت داور گرفتم بر در دروازه سـاعـات سـاعتـهـا نـشـسـتم تا سراغ حـضـرتش از زینب اطهر گرفتم زینبی دیدم چه زینب کاش مـداحش بمیـرد که ز آه آتـشـیـنـش پـای تـا سـر در گـرفتم دست بسته سر شکسته دیـده اشک آلود اما حالتی دیدم که بر دل غصه ای دیگر گرفتم ناگهان فرمود شاه تـشنـه کامان بر سر نی سر به راه دوست دادم زندگی از سر گرفتم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا
چون زخم های روی تنت گریه ام گرفت از پـیـرهـن نـداشـتـنـت گریه ام گرفت بـا دیـده های سـرخِ جگـر مثـل مـادرم هنگام دست وپا زدنت گـریـه ام گرفت جـایـی بـرای بـوسـه بــرادر نـیـافــتـم از نیـزه هـای در بـدنت گـریه ام گرفت تا دیـدم آن سـواره ولـگـرد نـیـزه دار بـر تن نـمـوده پـیرهنت گریه ام گرفت وقـتی شنـیدم از پسرت ای امام اشک یک بـوریا شـده کـفـنت گریه ام گرفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
با احـتـیــاط لالـۀ مـا را پــیــاده کـن عباس جان، سـه سالۀ ما را پیاده کن با احـتـیـاط بار حرم را زمین گــذار زانـو بـزن وقار حرم را زمین گذار با احـتـیـاط تا که نـیـفـتـد ستــاره ای می ترسم آن که گیر کند گوشواره ای چـشـم مـخـدرات به سـمـت نگـاه تو دوشیـزگـان محـتــرمـه در پــنــاه تو با حـوریــان رفـته به زیـر نـقـاب ها یک لحظه روبــرو نشدند آفـتــاب ها این حوریان عزیز خدایند و بس، همین این دختران کنیز خدایند و بس، همین این دختر علی ست که بالش شکستنی ست ناموس اعظم است و وقارش شکستنی ست از این به بعد ماهِ حــرم آفتـاب باش عباس جان مراقب این با حجاب باش این دختران من که بـیــابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمۀ طفلان جدا نشو جـان ربـاب از دم گـهـواره پـا نـشـو تو هستی و اهالی این خـیمه راحـتند در زیر ســایه ات همه در استراحتند توهستی و به روز حرم شب نمیرسد چـشـم کسی به قامت زینب نمی رسد احـساس می کنم که جـوابم نمی دهـند بـا آب آب گـفـتـنـم آبــم نـمـی دهــنــد راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگ ها شکـستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خــاک بیـفـتم صدا زنم جـام بـلا به دست گـرفـتـیـم ما دو تا این جـام را الـست گـرفـتـیـم ما دو تا می خواستیم عبـد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا
بـاور نـمی کـنم سـر نـیـزه سـرت بُود این تکه پـاره ها به زمین پیکـرت بُود باید کفـن به وسعت صحرا کنم تو را هر جا نظاره می کنم بدن اطهرت بُود بـاور نمی کـنم که تو بــاشی بــرادرم تنهـا میان دشمن دون خـواهـرت بُود حالا که روی نیزه شدی پس نگاه کن باران خنجر است که بر حنجرت بود باور نمی کـنم که به انگـشت سـاربان ای جان من فـدای تو انگـشتـرت بُود بـاور نمی کنم که دو دسـت کـنـار آب دسـتــان سـاقی حـرم لـشـگـرت بُــود باور نمی کـنم که به دستان خـونی ات شش ماهه ی بریده گلو اصغـرت بُود ای از قـفـا بریده سرت را عـدوی تو سـمـت کـدام خـیـمـه نگـــاه تـرت بُود بـاور نمی کـنم که چو تـسبـیح وا شده این پـیکـر تـنـیـده به خون اکبرت بُود قدری اذان بگو که نگویند خارجی است زیـرا کـنار رأس تو پـیـغـمـبـرت بُود در این طرف نظاره مکن ای برادرم آتش گـرفـتـه مـوی سـر دخـتـرت بُود بـاور نمی کـنـم که به گـودال قـتـلگـاه این خـانـم خمــیـده تـرین مـادرت بُـود
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا
روز عاشوراست یا آغاز روز محشر است آسمان دود و زمین، مانند کوه آذر است جسم هفتاد و دو ثارالله، بر روی زمین برفراز نیزه، چون خورشید تابان یک سر است ماه زهرا، میدرخـشد بر فـراز نیـزهها یا که خورشید است ویک نی از زمین بالاتراست غرق خون، پیراهن یک سیزدهساله پسر شعلۀ آتش، بلند از دامن یک دختر است یک جوان، گردیده جسمش، چاک چاک و ریز ریز وای برمن، وای برمن، این جوان، پیغمبر است نه خدایا این محـمّد نیست، من نشـناختم این امید یـوسف زهـرا، علیّ اکبر است غنچـهای بیـنم به روی شانۀ خـون خـدا غنچه نشکفتهای، کز باغ گل، زیباتر است از گـل لـبـخـنـد و از خون گلویش یافتم مهر طومار حسین است این علی اصغراست از کـنـار عـلـقـمـه آیـد صـدای فـاطـمـه درغم عباس خود، گریان به جای مادر است شاخه یاسی، در این صحرا شده نقش زمین دست عباس است این یا دستهای حیدراست ای جوانان بهشتی، رو در این صحرا کنید جان به کف یاری کنید، آقایتان بییاور است حر،علی، عباس، عبدالله، وهب، قاسم، حبیب حنجر مولایتان لب تشنه، زیر خنجر است لالهها در خاک برگردید یا پرپـر شوید لالههای فاطمه، هم غرقه خون، هم پرپراست در کنار قـتـلـگه با هم، زنی را میزنند این همان دخت علی، ناموس حیّ داور است نیزهای در دست خولی، خنجری در دست شمر یک بدن افتاده، دورش یک بیابان لشکر است خون زند فـوّاره از زخم بریده حنجری روی هر زخمش، نشان بوسه یک خواهراست میثم انصافت کجا رفتهاست بس کن، لال شو هر کلامت بر دل زهرا، شراری دیگر است
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا
نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند؟ یا بر او بـندند آب و منع از نانش کنند نامه بنوشتند بر آن کعبه کارندش نماز یا صلات جمعه جمع آیند و قربانش کنند نامه بنوشـتند تا ســایند سر بر مقـدمش یا به وقت جان سپردن سنگ بارانش کنند نامه بنوشتند کاندر راه او جان بسپـرند یا به نوک نی سر چون ماه تابانش کنند
: امتیاز
|